یسنا

یسنا جان تا این لحظه 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن دارد

روزهای آخر سال...

تو را نمی دانم دخترم

اما من دلم روشن است...

به تمام اتفاقهای خوب در راه مانده...

به تمام روزهای شیرین نیامده...

به لبخندی که یک روز بر دلمان مینشیند...

به اجابت دعاهایمان...

به محو شدن غم های دیرینه...

به براورده شدن آرزوهایمان...

من دلم روشن است

امیدوارم روزهای باقیمانده سال،شروع اتفاقهای قشنگی برای همه باشد.

یک سال دیگه هم گذشت،یک سال با تمام خوبیها و بدیها،با تمام خوشیها و غمها،با تمام دلتنگی ها و خوشحالی ها،نمی دونم بگم سال خوبی بود یا سال بدی....!نمی دونم به قول یکی از دوستها این اسب چموش 93 چی می خواست که اینقدر ما رو دنبال خودش دووند...امیدوارم بز 94یه کم سر به راهتر باشه ...امیدوارم

یه عالمه آرزوهای خوب توی دلم دارم برای همه...برای تو دختر نازم که تمام خوشیهای من تو این دنیا بسته به خنده های توست ...

یه عالمه آرزوی خوب دارم برای بابایی...برای روزهای آینده ...

یه عالمه آرزوی سلامتی دارم برای تمام آدمها...

یه عالمه دلم میگیره از روزهایی که رفتن و حسرتشون رو خوردم...

یه عالمه ....یه عالمه ...یه عالمه...

هی،هی،هی...دختر فرشته مامان،دیشب تا صبح بارون بارید ،چه بارونی،منم تا صبح نخوابیدم،فکر کردم ،فکر کردم،فکر کردم ...به تو، به خودم ،به بابا ،به کساییکه دوستشون داریم و دوستمون دارن...

دوشنبه است، آخرین دوشنبه سال،دوشنبه ای که هیچوقت توی تاریخ تکرار نمیشه،دوشنبه ای که هیچوقت دیگه اینطور پشت این میز نمیشینم و نمی نویسم...شاید دوشنبه های بهتری توی راه باشه ...روزهای قشنگتری که شاید من بهتر و بهتر دنیا رو درک کنم و شاید بتونم مادر بهتری برای تو و همسر بهتری برای بابا باشم ... به این روزهای خوب ایمان دارم و میدونم که روزهای قشنگتری توی راهند اینو قلبم بهم میگه ...و تمام امیدم به خداست خداییکه مهربونترینه و هرجا بهش اعتماد کردم جوابمو داده...

کاش بابا بزرگم بود و اولین عیدی رو اون بهم میداد تا باز هم برکت دستهاشو حس میکردم ،کاش بود و تقویمش رو عوض میکرد و از من می خواست تا شماره هارو توی تقویم جدیدش بنویسم و تمام صفرهارو تو پر کنم!!!کاش کاش کاش

دختر قشنگم بهار داره از راه میرسه و تو دختر اردیبهشتیه من به همراه مامان فروردینیت و بابای خردادیت فصل بهارو کامل کردی!!!

از خدا یه قلب مهربون و آروم و یه دنیا سلامتی برات می خوام و تو رو میسپرم به دست کسی که جوونه های در خواب رو دوباره بیدار میکنه و بارون رحمتش رو از اسمون بی نهایتش به زمین میفرسته ....میسپارم به دست خودش

سال نو مبارک ...

 

سال نو همگی مبارک


تاریخ : 25 اسفند 1393 - 19:48 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 2683 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

دل تکونی...

 دخترم....

داره بهار میاد...

دل تکونی از خونه تکونی واجب تره

دلتو بتکون...

از حرفها...

از بغضا...

از آدما...

دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال

یادش دلتو به درد آورد....

از خاطره هایی که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود...

از نفهمیدن اونایی که همیشه فهمیدیشون...

دلتو بتکون از کوتاهیهای خودت...

اگه با یه

"ببخشید!من مقصر بودم"

یکی رو آروم میکنی

آرومش کن....

دلتو بتکون...

یه نفس عمیق بکش

سلام بده به بهار

به اتفاقای خوب...

من دلمو تکوندم....تو هم بتکون...

93 کم کم داره تموم میشه... یادت باشه زندگی کوتاهه

صادقانه عاشق باش...

خالصانه رفتار کن....

 


تاریخ : 04 اسفند 1393 - 18:49 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 2255 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر