یسنا

یسنا جان تا این لحظه 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن دارد

سلام کوچولو

سلام کوچولو

سلام یسنای عزیزم...

مامانی روزها داره تند تند میگذره، من دارم پیر میشم و تو داری روز به روز بزرگتر و زیباتر و باهوش ترمیشی.

آره دخترم تو داری بزرگتر میشی دیگه داری حرف زدن رو کامل یاد میگیری...وقتی با مامانی کار داری میگی:مامانی بیا...و اونموقع است که من نمیدونم چطوری خودم رو بهت برسونم .

عاشق عمو زنجیر باف و قایم موشک بازی هستی و تو روز کلی با هم بازی میکنیم

چند روز پیش خاله سحر حال نداشت و کمی مریض احوال بود و تو مدام میگفتی:آاااجی درد ...عزیزم اینقدر مهربونی که طاقت درد کشیدن کسی رو نداری...

خیلی وروجک شدی مامانی حسابی بازی میکنی و عاشق میوه خوردنی مخصوصا انار،روزی یه دونه هم موز و سیب میخوری.عاشق بیرون رفتنی و از لباس عوض کردن برعکس اکثر بچه ها خوشت میاد گاهی وقتها خودت میری از توی کمدت لباسهایی رو که دوست داری میاری و من باید تنت کنم ...

دیروز برات خمیر دندان کودک گرفتم تا دندونهای کوچولوت رو مسواک بزنی خمیر دندان با طعم توت فرنگی...قبل از این فقط با آب دندونهاتو مسواک میکردی و خیلی هم این کار رو دوست داری...

با بچه های هم سن خودت خیلی خوب ارتباط برقرار میکنی و میتونی ساعتها باهاشون بازی کنی.

مامانی ما یه عکس دسته جمعی داریم که تمام فامیلهای من (خاله ها و بچه هاشون و دایی و مامان بزرگ و..)توی اون عکس هستن و توی جشن تولد دو سال پیش من گرفته بودیم ،عاشق اون عکسی و یکی یکی آدمهای توی اون عکس رو نشون میدی و اسمشون رو میگی،مثلا میگی:پارسا...آجی ...مامانی ...بابایی...مادر...

پیامهای بازرگانی رو خیلی دوست داری و همینکه تبلیغ بالا بالا شروع میشه سرپا می ایستی ومیگی:بادابادا...یا تبلیغ برنج هایلی رو خیلی دوست داری و با شروع شدنش تو هم شروع میکنی به رقصیدن...

فکر کنم دیگه دلت نمیخواد که پوشکت کنم جون مدام پوشک رو میکشی و میگی مامانی نه...ولی نمیدونم چرا من هنوز همت نکردم برای از پوشک گرفتنت ،شاید توی این چند روز یه تصمیم جدی بگیرم.

عاشق اینی که موهای مامانی رو شونه کنی و البته نصف موهام رو هم میکشی و یه مشت مو میاد توی دستت و وقتی من از درد دادم در میاد یه چند تا بوس خوشگل نثار مامانی میکنی ...

خونه ماجون یه تابلوی آیه الکرسیه که شما عاشقشی و هر روز من و ماجون و خاله سحر و خاله صبا باید حتما برات بخونیمش و شما هم خیلی با دقت گوش میکنی .اسم اون تابلو رو گذاشتی :الله...

راستی مامانی یه کلاه و شال گردن خوشگل برات بافتم که خیلی دوستشون داری ...منم تو رو دوست دارم جیگرم

خیلی نقاشی کردن رو دوست داری به مداد و دفتر میگی:چش چش ابرو و به مداد رنگی و رنگ آمیزی میگی :گاگاش!!!!

وقتی میخوایم با هم کاری رو انجام بدیم بهت میگم بزن قدش و تو با اون دستهای کوچولوت محکم میزنی به دست من

اینو بدون دختر کوچولوی من که همیشه یه دست مهربون از اون بالاها مراقبته ...


تاریخ : 07 آبان 1392 - 20:27 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 3270 | موضوع : وبلاگ | 22 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام