آخر این هفته چند روز تعطیل بود و ما به همراه مامان آذر رفتیم طالقان.هوا عالی بود خیلی خنک بود و یه جورایی میشه گفت که سرد بود چون شبها مجبور میشدیم تا بخاری رو روشن کنیم.به خاطر بارون های فراوون امسال حتی تخته سنگها هم سبز شده بودن واقعا"زیبا بود.دختر مامان هم که طبق معمول با دیدن کل و آب و درخت و آسمون ذوق زده شده بودی و نمیدونستی چیکار کنی.یه روز هم به همراه خاله های بابا رفتیم کنار سد و تا عصری اونجا بودیم یه سری هم به مامان بزرگ بابایی زدیم.روی هم رفته تعطیلات خوبی بود و بهمون حسابی خوش گذشت. یه روز موقع خوردن نهار یه گربه اومد توی تراس و شما با دیدنش مثل فشفشه از جا پریدی و رفتی طرفش من از بابا خواستم تا جلوتو نگیره میخواستم عکس العمل دختر مامانو ببینم شما هم خیلی عادی رفتی و گربه رو بغل کردی اونهم اصلا"تکون نمیخورد اینجا بود که از بابا خواستم تا از گربه جدات کنه آخه میترسیدم که یه وقتی مریض باشه ولی از اینکه نترسیدی خوشحال بودم.فقط یه موضوعی منو ناراحت میکنه مامانی!آخه چرا با دیدن مردها غریبی میکنی و خودتو به من میچسبونی من دوست دارم با همه راحت ارتباط برقرار کنی نمیدونم این طبیعیه یا نه!؟بیا از خاله ها کمک بگیریم و ببینیم نی نی های اونها هم همینطورن؟؟؟؟خاله ها کمک میکنید؟؟؟؟؟؟
تعطیلات و سفر به طالقان
-
غزلشنبه 18 خرداد 1392 - 01:03
-
مامان کوروششنبه 18 خرداد 1392 - 02:47
-
مامان مهساشنبه 18 خرداد 1392 - 04:41
-
مامان بهنودشنبه 18 خرداد 1392 - 11:23
-
مامان رزشنبه 18 خرداد 1392 - 17:47
-
مامان یسناشنبه 18 خرداد 1392 - 18:25
-
باباي مهري ماهیکشنبه 19 خرداد 1392 - 19:56
-
مامان اميرمحمددوشنبه 20 خرداد 1392 - 22:03
-
Axrorbekیکشنبه 15 دی 1392 - 17:53