یسنای قشنگم سلام ...
چی بگم از زمستون و هوای سرد که باعث شده خونه نشین بشیم و دیگه از پارک و گردش خبری نیست،خوب دخترم چاره ای نیست میترسم خدایی نکرده سرما بخوری میدونم که حوصله ات حسابی سر رفته عوضش تو این مدت کلی با هم بازی کردیم و چیزهای جدیدی یاد گرفتیم...
دختر نازم یاد گرفته و سلام میکنه و وقتی کسی ازش میپرسه یسنا خوبی؟میگه :منون....که منظورت همون ممنون!!!!الهی قربونت برم
وقتی میگم مامانی یه بوس بومبله ای کن!!!!!لبهاتو محکم میچسبونی به صورتم و یه ماچ ابدار میکنی....
تمام اتاقها و کشوها و کمدها از دستت فریاد میزنن!!!چون یه لحظه دست از سرشون بر نمیداری چند روز پیش کلی صدات کردم و دنبالت گشتم آخر سر دیدم مثل وروجکها کمد لباست رو خالی کردی و نشستی توش!از شیطنت هم داشتی میخندیدی...
وقتی میریم بیرون فقط چشمت به پلاک ماشینهاست و اعدادشون رو میخونی مثلا میگی:منچ...منظورت پنج!شش...دو ...هفت...نه...
چند روز پیش توی تلویزیون دیدی که دارن سنتور میزنن با یه ذوقی بهم نشونشون میدادی و من هم بهت گفتم اگه دوست داشته باشی یکی برات میخرم تا یاد بگیری از اون روز هر وقت یادت می افته میای پیش من و دستهاتو یکی یکی به حالت زدن سنتور میزنی رو مبل و میگی :بخر!!!!یعنی واقعا علاقه داری؟؟؟حتما میذارمت کلاس موسیقی عزیزم ...
تو خیلی بااستعدادی مامانی دوست دارم مثل همیشه و برات دنیا دنیا خوشبختی آرزو میکنم .....