یسنا

یسنا جان تا این لحظه 12 سال و 6 روز سن دارد

عشق من باش....

سلام گل مامان ...

الان که دارم اینهارو برات مینویسم ساعت 00:55 دقیقه بامداد روز شنبه است! من خوابم نمیبره و دارم به تو فکر میکنم ...تویی که همه چیزم شدی .....

یسنا هیچ میدونی چقدر وروجک شدی ؟؟؟ چند روز پیش یه کم حوصله نداشتم یعنی از کار خونه خسته شده بودم و سرم رو روی دستم گذاشته بودم وقتی منو دیدی سریع اومدی پیشم و گفتی :مااااانی گریه نکن !!!!!!!از تعجب شاخ در اورده بودم ...

یا دیشب که بابایی ساعت 10 گفت سما دیره ببر بخوابونش...و شما با یه حالت طلبکارانه گفتی:باباااااااااا دیر نیست !!!!!

دیروز هم با هم بازی میکردیم و من برای اولین بار گفتم یسنا مثلا شما دکتری و من اومدم پیشت ...بعد گفتم خانم دکتر من دلم خیلی درد میکنه چیکار کنم ؟و شما خیلی جدی گفتی :یه آب بحور با یه گرس!!!!!!!( یه آب بخور با یه قرص)وااااااااااااااای داشتم از خنده روده بر میشدم....

هر شب برای رفتن به دستشویی و مسواک زدن کلی به من اصرار میکنی عاشق مسواک زدن و آب بازی هستی...

چند روز پیش رفته بودیم خرید و شما با یه حالت کاملا کارشناسانه نظر میدادی و از هر چیزی که خوشت می اومد سرتو تکون میدادی و میگفتی :ماااااانی شیکه !!!!

دیروز کلی با پارسا بازی کردی و اخر سر اومدی نشستی روی مبل ،پارسا دوباره ازت خواست تا برید بازی کنید تو هم با یه حالتی دستتو زدی رو سرت و گفتی کای باااابااا حسته ام ....!!!

وقتی میخوای یه کاری رو دوباره انجام بدی میای پیشم و هی سرتو بالا پایین میکنی و میگی :مانی دوبایه ....یعنی دوباره...

شبها هم حتما باید برات کتاب داستان بخونم همشون رو از حفظ شدی ...از یک تا ده رو خودت میشمری و از یازده تا بیست رو تقریبا یاد گرفتی ...تا اذان میگه سریع چادر سر میکنی و نماز میخونی فقط هم سوره توحید رو بلدی و از حفظ میخونی ....فعلا همین ها رو داشته باش تا پست بعدی ....

فقط یادت نره .....دوست دارم یه عالمه....


تاریخ : 17 اسفند 1392 - 09:25 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 1228 | موضوع : وبلاگ | 22 نظر

دوستت دارم

نه طبق مد دوستت دارم

نه به حکم سنت

همه چیز بنا بر فطرت است

خوبها دوست داشتنی اند

درست مثل

تو...






تاریخ : 07 اسفند 1392 - 18:15 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 1414 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

تمرین مادری....

مگر نه اینکه مادر بودن یک شغل تمام وقت است

مگر نه اینکه مادرها به مرخصی نمی روند...

استعفا نمیدهند... و بازنشسته نمیشوند...؟

مادر بودن مثل یک جاده یک طرفه است

یک طرفه و بی انتها....

به سلامتیه تمام مادرهای عاشق...

 

 


تاریخ : 30 بهمن 1392 - 20:14 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 1513 | موضوع : وبلاگ | 29 نظر

شیطونک....

سلام دخترم ...سلام یسنا ...

چی بگم مامانی که چند روزه مریض بودم و اصلا حال و حوصله نداشتم الانم سرم درد میکنه ولی اینقدر شما شیطون شدی که روز و شب برام نگذاشتی!!!!

هر کاری رو فقط و فقط باید خودت انجام بدی،غذا رو باید خودت بخوری ،دندونهاتو باید خودت مسواک بزنی،آبی که تو لیوان برات میریزم حتما باید از توی یخچال باشه ،همه جا رو باید خودت به هم بریزی و خودت جمع و جور کنی،اجازه نمیدی کسی به غیر از من بهت کمک کنه یه عادت جدیدت هم اینه که حتما باید تماس پوست به پوست داشته باشیم تا خوابت ببره ...بعنی باید صورتهامون رو به هم بچسبونیم یا حتما باید دست منو بگیری...خلاصه جونم برات بگه که حسابی داری وروجک میشی...

همین نیم ساعت پیش دیدم خبری ازت نیست اینورو بگرد اونورو بگرد تا دیدم بله خانمی ما رفته که خودش لباس بپوشه ....در اتاقش و بسته که من نبینم وقتی هم از اتاق اومده بیرون این شکلی بوده:

 

این قدر بلا شدی که تمام حرفهای خودمو به خودم پس میدی مثلا چند روز پیش ماجون که داشت از خونه ما میرفت اومدی جلوی در و بهم میگفتی:بیوووووووووووووو(برو) سرده !!!

باز هم مثل همیشه :

دوست دارم یه عالمه ....


تاریخ : 27 بهمن 1392 - 21:27 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 1252 | موضوع : وبلاگ | 33 نظر

یه روز برفی....

یه سلام زمستونیه خوشگل به دختر نازم و تمام دوستهای مهربونمون ...

یسنای خوشگل مامان زمستون به جاهای خوشگلش رسیده و برف باریده و حسابی داره خوش میگذره ...

امروز صبح که از خواب بیدار شدیم دیدم داره برف میباره و همه جا سفیده .حسابی لباس پوشیدیم و رفتیم برف بازی خیلی خوش گذشت ...شما هم همش میگفتی :برف میاد!! یسنا حسابی بزرگ شدی و کامل حرف میزنی ...سوره توحید رو حفظ شدی هرچند دست و پا شکسته میخونی چون بعضی کلمه هاش برات سخته ...حسابی لجباز شدی و حرف حرف خودته دیگه میتونم بگم کامل شدی دخترم و خیلی زیبا....دوست دارم مامانی....

باران یا برف...چه فرقی دارد؟

تو که باشی ...هوا که هیچ ....زندگی هم خوب است....

آرزو میکنم با بارش هر دونه برف یه غم از تو دلت کم بشه ...نازنینم....

امیدوارم روزهای زمستونیت مثل دل من که از عشق تو لبریزه گرم باشه ...روز زمستونیت قشنگ

دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمهات پایین میان...اما پاشون رو که به زمین میزارن

فدای مهربونیهات میشن....

میدونی فرق تو با برف چیه ؟

برف میاد و رو زمین میشینه...ولی تو همینجوری به دل همه میشینی...

دوست دارم برگردم به اون دورانی که مامانم بیدارم میکردو میگفت :پاشو ببین چه برفی اومده.....

همیشه شاد باش عزیزکم ....


تاریخ : 15 بهمن 1392 - 19:06 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 2780 | موضوع : وبلاگ | 44 نظر

اگر تو باشی

دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست

اگر برف بیاید هست...

اگر برف نیاید نیست...

مثل دنیای من

اگر تو باشی هستم

اگر نباشی نیستم



تاریخ : 28 دی 1392 - 19:43 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 2153 | موضوع : وبلاگ | 39 نظر

آرزوهایت را با خودت ببر...




وقتی دنبال آرزوهایت میروی


مدام به کوله پشتیت نگاه کن تا مبادا سوراخ باشد


و چیزهایی که امروز داری دوباره بشود آرزوی فردایت...




تاریخ : 23 دی 1392 - 18:17 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 1331 | موضوع : وبلاگ | 39 نظر

گل مامان...

سلام گل مامان ....

یسنا یه کمی نگرانم! نگران روحیه حساس تو...نمیدونم باید چیکار کنم تا یه کم قویتر باشی دیشب سریال باران رو نشون میداد و کیانوش قصه زخمی شده بود و سرو صورتش خونی بود نمیدونی چه گریه ای راه انداخته بودی و خیلی ترسیده بودی !!!یعنی چی مامانی؟! دنیای ما پر از این چیزهاست همه اش خوبی نیست ،همه اش قشنگی نیست ،یه وقتهایی آدمها درد میکشند تو باید قوی باشی غصه نخور چون دردی رو دوا نمیکنه ،کمکشون کن، به دادشون برس، مهربون باش، عاشق باش،ولی دلت رو قوی کن...حتی از دیدن یه میخ روی دیوار ناراحت میشی بهم نشونش میدی و میگی مانی...درد...

قربونت برم میدونم از روی مهربونیته ولی دنیا همیشه مهربون نیست...تو یاد بگیر تا به همه هم بتونی یاد بدی دیشب خیلی بد خوابیدی تا صبح پیشت موندم و تو صورتت رو چسبونده بودی به صورت منو تند تند از خواب میپریدی ولی وقتی منو پیشت میدیدی بوسم میکردی و دوباره خوابت میبرد ...

یسنا دختر نازم ...دل کوچیکت طاقت نامهربونی نداره برات یه دنیا آرامش و خوشی آرزو میکنم ...

 


تاریخ : 20 دی 1392 - 05:44 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 1279 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

روز زمستونیت قشنگ....

سلام مهربونم...

حالت خوبه قشنگم؟میدونم که این روزها خیلی خوشحالی و داری چیزهای جدیدی رو تجربه میکنی آخه میدونی برف باریده و هوا خیلی سرده ولی خیلی داره خوش میگذره این روزها...

چند روز که یاد گرفتی و سلام میکنی ....اینجوری:دلاااااااااااااام !!!!!!وقتی میگم یسناخوبی؟میگی:مینون!!!یعنی ممنون...

عددهای یک تا ده رو کامل میشناسی و نشون میدی...وقتی بهت میگم کاری رو انجام بده با صدای بلند میگی:چشم!!!

چند روزه که برف باریده و کارت شده برف بازی دیروز با بابایی رفتیم اتشگاه خیلی سرد بود ولی عاشق بازی روی برفها شده بودی راستی بابایی امروز اولین امتحانش رو داد خدا کنه تمام امتحاناتش رو خوب پشت سر بگذاره...

این کوله پشتی که دستته خودم برات بافتم البته از تخصص ماجون هم استفاده کردم ولی خوب همه کارش رو خودم انجام دادم به علاوه اون کلاه و شال گردن که اونهاهم کار خودمه....

 

لیز خوردن بهونه ایست تا دستهایی رو که دوست داری محکمتر فشار بدی...روز زمستونیت قشنگ!



تاریخ : 14 دی 1392 - 18:52 | توسط : مامان یسنا | بازدید : 1362 | موضوع : وبلاگ | 43 نظر